آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
وبلاگى برای دانشجویان رشته مدیریت خدمات درمانی دانشجویان مدیریت خدمات درمانی 90 اصفهان کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست . بالای سرش را نگاه کرد . تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند. سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند. یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیردرختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد. نظرات شما عزیزان: farshad
ساعت19:46---22 آذر 1391
eyval haji kheyli jaleb bood
چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, :: 9:4 :: نويسنده : مصطفی حا جى حسینی
|